لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

روزنوشتِ امروز

در روزهای کرخت

روزهایی که شبیه هیچی نیستن جز یه خوابِ خرگوشی

من پشت میزم مینشینم و کارهارُ بی حوصله اما کامل انجام میدم

از اون روزاییه که ترجیح میدم کسی باهام حرف نزنه و با کسی حرف نزنم

دلم میخواد توی سکوت کار کنم و گاهی وسط کار یهو همه چیز رُ رها کنم و تکیه بدم به صندلیم و فکر کنم

فکر کنم

به خواسته هام

به رویاهام

به خاطره هام حتی

بعد تهش فضای اتاقم سرد میشه

اینجور وقتا حتی اگه تابستون باشه سردم میشه و دلم یه نوشیدنی گرم میخواد

که  دستامُ حلقه کنم دور لیوان داغ و فکر کنم

دوباره به خواسته هام

به رویاهام

و حتی به خاطره هام

روزای کرخت من از همیشه زن تر میشم

شر و شور کودکانه م میخوابه

بداخلاقی هم زیاد میکنم اما داد نمیزنم فقط اخم میکنم اما آرومم

دلم میخواد بشینم و زُل بزنم به زندگی

دلم میخواد بنویسم

از

یه قلب کوچیک

یه لبخند

یه توجه

یه ...

راستی چقدر زندگیم پُر از آدمه، پُر از توجه، پُر از ... اما تهش همیشه پُر از خالیه!

خنده م میگیره

خودمُ روی یه صندلی قدیمی در شصت سالگی میبینم که داره به خودم نگاه میکنه ...

دلم میخواد بپرم! کاش یه شادی بزرگ باشه مثل یه کاتالیزور این چند سالُ یهو پیش ببره

روزای کرختی دلم یه شوکِ شادی میخواد

...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.