لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

روزنوشتِ امروز

امروز از آن روزهایی بود که دلم میخواست خودم را بردارم و گم شوم در دوردست های زندگی!

از آن روزهایی که دلت میخواهد خودت را پاک کنی و منکر بشوی هرچه بودی و هر چه کردی!

یک منِ جدید باشی که دلش هیچ چیز نخواهد و برای هیچ چیز تنگ نشود و نسبت به هیچ چیز تعصب نداشته باشد!

امروز از آن روزهایی بود که دلم میخواست نامرئی باشم

شبیه بعضی از این آدمهایی که بی ادعا هستند و بی رنگ هستند و دیده هم نمیشوند

چقدر راحتند

چه میتوانند خودشان باشند

چه آسوده زندگی میکنند!

دیده شدن احمقانه ترین اتفاق زندگی می تواند باشد!

امروز از آن روزهایی بود که دلم میخواست کتاب من بودن به صفحه ی آخر برسد و دیگر من نباشم! کسی دیگر باشم! ...

روزنوشتِ امروز


دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من...

"مارگوت بیکل"

*

چه میکنی با حرفهایی که سر دلت انبار میشه؟

میگمشون!

و بعد جواب غرور شکسته ت رو چی میدی؟

و اگه نگم جواب دل شکسته مُ چی بدم؟!

تفاوت من با تمام آدمهای دنیا همینه! حرف نباید سر دل بمونه! حرفی که بمونه درد میشه و من طاقت درد ندارم...

عزیز نازنین

توی لحظه های من جات خالیه

هیچکس هیچ جور جاتُ نگرفت و من این روزها از همیشه خالی ترم

خدا

خدای خوب و شنوا

چی میشه امروز روز اجابت تمام آرزوها باشه؟...