لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

روزنوشتِ امروز

اپیزود اول: منِ دیکتاتور نباش!

ما چرا آدمارُ دوس داریم؟!

اصلن ما آدمارُ دوس داریم یا خودمونُ در آینه ی چشم اونا دوس داریم؟!

تا حالا بهش فکر کردی؟

وقتی میخوای دوستت رُ، خانواده ت رُ، مطابق خواسته ی خودت تغییر بدی

وقتی تلاش میکنی مامان و بابات لباسی که تو میخوای بپوشن

رفیقت یا عشقت اون کاری که تو میخوای انجام بده

وقتی میخوای همه چیز اونطور باشه که تو میخوای

تو داری همه چیز رُ تغییر میدی!

خیلی از آدما اینطوری فرار میکنن و اونایی هم که دوستت دارن و به خاطرت تغییر میکنن، دیگه خودشون نیستن که!

اینطوری تو میمونی و خودت! چون آدمها شدن همونی که تورُ راضی میکنه!

ولی چیزی که میخوام بگم اینه که آیا بهتر نیست خودتُ بشکنی!

شاید خودت بزرگترین دشمنت بوده تا حالا!

تو فقط خودتُ میبینی!

هر جا میری میگی من میگم! من میخوام! من... بسه من! مگه این من چقدر میفهمه؟ چقدر میبینه! با این همه محدودیت جسمی!

من یه روز خسته شدم از دست خودم!!

بعد بهش گفتم بیا یه خرده از دیکتاتور بودن دس بردار!

راه برو

نگاه کن

و حد و مرز تعیین نکن!

بذار هرکی هر جور میخواد باشه!

تو هم همونجور که میخوای باش!

باور کن بالاتر از سیاهی رنگی نیست! نهایتش دعوا میشه! نمیمیری که! حتی اگه بمیری هم زیاد درد نداره!

هع!

اپیزود دوم: من رُ دوس داشته باش!

من حالم خوبه!

در نهایت آرامش نشستم و وقتی کسی چیزی میگه که دوست ندارم به هیچ جام حسابش نمیکنم!

هیچی توی دنیا عوض نشده و نخواهد شد!

من عوض شدم! من اجازه میدم جز من، دیگران هم باشن!

من خیلی حالم خوبه! من یه پر یه تیکه کاهم توی هوا، سبکِ سبکم!

قدیما یه کتاب میخوندم که میگفت همه چیز توی دنیا انرژیه، وقتی به سطح انرژی بالا برسی مثل اینه که دست هیچکس بهت نمیرسه، هیچی نمیتونه حال و هواتُ عوض کنه و تو آسوده خواهی بود

انگار هرچی از سن آدم میگذره همه چیز خود به خود اتفاق میفته!

من یه روزی در سیزده سالگی فکر میکردم خیلی خیلی قد کوتاهم و امکان نداشت برم کفش اسپورت بخرم! همیشه کفش پاشنه بلند می پوشیدم!

من یه روزی در پونزده سالگی فکر میکردم دماغم گنده س و چشمام ریزه پس عینکی شدم و امکان نداشت بدون عینک حتی توی خونه مون قدم بردارم! بدون عینک قشنگم دلم نمیخواست خود زشتمُ ببینم!

من یه روزی در هفده سالگی فهمیدم خیلی سیاهم و مدتها از دست رنگ پوستم گریه کردم!

من یه روزی در نوزده سالگی از موهای وزوزی وحشتناکم متنفر بودم و به زور اتو صافشون میکردم!

من یه روزی در بیست و یک سالگی امکان نداشت بدون آرایش از خونه خارج بشه!

من یه روزی ...!!

من این روزها در سی و سه سالگی میدونم که یه چهره ی معمولی دارم ولی برای هیچکس  جز خودم چندان مسئله ی مهمی نیست! راستش در دنیا مسائل مهم تری در جریانه!

منِ سی و سه ساله فهمیده که اگر کسی بخواد در کنار آدم باشه، آخرین چیزی که اهمیت داره چهره ست!

منِ سی و سه ساله نه از چهره ش نه از قدش و نه از هیچ چیز دیگه ای که داره، گله نداره!

سی و سه سالگی برای یک زن، به نظرم خیلی باشکوهه چون وقتی توی آینه نگاه کنه حتی چین های گوشه ی چشمش اهمیت نداره! تنها چیزی که میبینه خنده هاشه، اگر خنده ای برای خودش نگه داشته باشه!

باید انتخاب کنی

باید انتخاب کنی که میخوای چطور باشی

و باید آگاه بشی

باید بفهمی که تو هر جوری که باشی برای تمام دنیا یک نفری و برای خودت تمام دنیا!

اگر در سی و سه سالگی تنها باشی، حتمن انقدر فهمیدی که دیگه فقط میخوای تنهاییت فقط با کسی که نیمه ی گمشده ت هست پُر بشه یا تا ابد ادامه پیدا کنه...

من

اونقدر میدونم که با خودم و زندگی مساوی شدم!

میتونم اینجا بشینم، پامُ روی هم بندازم، چای و توت خشک بخورم و به زندگی بگم: هر سازی میخوای بزن، کَکَم نمیگزه! من از تو قوی ترم و اینُ بهت ثابت خواهم کرد.

من حالم خیلی خوبه، چون تمام قدرت کائنات با من همراهه تا به آرزوهام برسم و تمام سرخوشی دنیا با منه که اگه به آرزوهام نرسیدم از اینکه براش تلاش کردم شادمان باشم.

زندگی رُ دوس دارم، میفهمی؟

منِ سی و سه ساله این روزها از خودش بودن راضیه! سبک شده و در هر زمانی میتونه بپره!


پ.ن: به صورت موازی در زندگی به این نتیجه میرسی که دیگه نمیخوای چیزی رُ در دیگران عوض کنی و دیگه نمیخوای به خاطر دیگران خودتُ عوض کنی...

من؛ لیلی هستم و دنیا دنیاست...

نظرات 6 + ارسال نظر
hamide سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 16:46

Cheqadr khub minevisi leili!

ندا سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 16:22 http://dedaee.blogfa.com

لیلی جان
ای کاش دست راستت رو میکوبیدی تو فرق سر من

الهام.ف یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 15:56 http://inrooza94.blogfa.com/

سلام لیلی جان
چه خوب بود که اتفاقی با وبلاگت اشنا شدم.
حرف هایت برایم آشنا بود
شاید خیلی از حرف هایت مثل حرف های من بود که هیچ گاه به زبان نمی آوردمشان و یاهمیشه سعی می کردم عقب برانمشان.
رها بودن ذهنت را دوست داشتم.
از این به بعد خواننده ی وبلاگت خواهم بود.
تو هم اگر دوست داشتی به من سر بزن

سارا جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 23:12

لیلی عزیزم سلام من سارا هستم در اینستا هم پیجتون رو دنبال میکنم
افرین به شما دختر با اراده به طور میانگین من روزانه اینستا رو چک میکنم و پست هاتون میخونم
احسنت به این همه اراده و قوت
هیچی در دنیا بهتر از این نیست که خودت رو باور کنی
من همیشه از خودم دور بودم و هرگز خودم باور نداشتم
همیشه خودم رو ضعیف و دور از دیگران میدونم
گاهی احساس میکنم من برای کسی مهم نیستم
و اصلا کسی من نمیبینه
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشی

آناهیتا سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 12:40

آفرین دوستم

sj یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 09:35 http://seyedjalil.blogsky.com

مفیدبود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.