لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

روزنوشتِ امروز

یه روزایی احساس میکنی یهو پوستت چند سانت کُلفت میشه! یه اتفاقایی یه آدمایی...


قصه از اونجا شروع شد که توی یکی از این سایتای مزخرف من با یه پسره آشنا شدم یه آشنایی سطحی و مسخره که اصلن قرار هم نبود به جایی برسه فقط مثل همه ی این سلام و علیک های سالهای گذشته بود!

الکی که نیست! اینهمه ساله ما مثلن توی نتیم و گرگ بارون دیده شدیم و خوب و بد رُ خیر سرمون تشخیص میدیم!!

آره خیر سرم!

طرف نمیدونم دقیقن چه ش بود! ولی وقتی حرفها و تقاضاهای نامربوط مطرح کرد بهش یادآوری کردم که فقط یه دوست در حد سلام و علیکه و بهتره حد خودشُ بدونه اما ندونست و اینبار شروع کرد به فحاشی! همه جا بلاکش کردم اما این سایتای مزخرف که شماره ی آدمُ نمایش میده قابل کنترل نیستن که! شروع کرد به فحاشی و اینبار مسیج زدن!

سکوت کردم

سکوت کردم

خیلی سکوت کردم!

چند روز به روم نیاوردم اما تهش دیدم مثل ابله ها دارم در مقابل اینهمه توهین به خودم و خانواده م سکوت میکنم!

اول تهدیدش کردم که ازش شکایت کردم بهم گفت برو بابا اسگل مگه به این سادگیه! سرچ کردم و با پلیس 110 تماس گرفتم! دیدم راس میگه به این سادگی نیست!! باید بری دادسرا و اعلام شکایت حضوری کنی و آبروی خودتُ که بُردن میفهمن یکی افتاده به جون دخترای مردم توی نت!

رفتم سایت پلیس فتا که حداقل یه گزارش بدم اما اونجا هم خبری از آیکونی برای ثبت چنین مشکلاتی نبودی!

تهش دیدم چاره ای نیست!

به خودم گفتم طلا که پاکه چه منتش به خاکه! من  که از خودم و عقایدم و اعمالم مطمئنم بذار لااقل دل خودمُ خنک کنم که کار اگه به شکایت کشی و آبروریزی رسید بابام نگه یکی بهت توهین کرد تو هم وایسادی تماشا کردی!

هرچی گفت بدتر جوابشُ دادم!!

فحش بد داد فحش بد دادم!

فحشایی که توی عمرم به زبون نیاورده بودم! دستم میلرزیدا اما مینوشتم!

توی تمام عمرم به اندازه ی امروز فحش نداده و نخورده بودم!

اما

نمیگم تموم شد و اون روانی آدم شد، چون نشد!

ولی من وقتی ترس رُ کنار گذاشتم و حتی خودمُ در حد اون پایین آوردم و مثل خودش رفتار کردم

از خودم راضی شدم!

لبخند زدم!

و دیدم در مقابل اینهمه حرفهای زشت و تهمت و ... چقدر پوستم یهو کُلفت شد!

حالا دیگه اگه یه روزی بخوام از این قضیه یاد کنم همه جام نمیسوزه مثل یه ابله با ادعای من مودبم سکوت کردم! مثل یه مرد بددهن و عوضی رفتار کردم و راضیم از خودم!!

یه جاهایی از زندگی یهو میبینی آغشته به لجن شدی! چاره چیه! تو که انتخاب نکردی پرت بشی توی این لجن! اما لابد لازم بوده!

اگه همه ی اینارُ گفتم برای این نبود که به خودم افتخار میکنم!

فقط برای این بود که بگم واقعن یه روزایی از زندگی یهو پوست آدم کلفت میشه! اینو چند سال پیش توی یه صفحه از کتاب "سرزمین گوجه های سبز" نوشته "هرتا مولر" خونده بودم و امروز با تمام وجود لمس کردم...

مواظب باشیم! گرگ بارون دیده هم باشیم گول میخوریم!

اگه یه روزی یه دختر داشته باشم، کنارش میشینم و دوستای مجازیشُ چک میکنم و هر روز بهش یادآوری میکنم که این آدمها مجازی هستن و هیچ بعید نیست پشت این ظاهر متفکر و روشنفکر یه متجاوز پنهان شده باشه.

خیلی سال بود به این نتیجه رسیده بودم که آدمهای دنیای مجازی پوشال و دروغن خیلی سال بود از زندگیم دور نگهشون میداشتم اما ...

یادمون باشه اگر از قوانین و قواعدی که خودمون وضع میکنیم تعدی کنیم باید پاش وایسیم!

مواظب باشید که روح و قلب پاکتون طعمه ی حرف های قشنگ نشه!

من آدمهایی رُ میشناسم که به خاطر پررنگ شدن آدمها و حرفهای مجازی، زندگی خانوادگیشونُ به باد دادن!

من زنها و مردهای متاهلی رُ میشناسم که با حرفهایی که از جنس حرف همسرشون نبود گول خوردن و همه چیزُ از دست دادن و یا همه ی زندگیشونُ دارن در کابوس و حسرت زندگی میکنن!

متاسفم برای جامعه مون!

راستش فکر کنم دیگه زیاد از فحش ها و حرفهای ناموسی ناراحت نشم و شاید پاسخی مشابه به خودشون بدم!!

یه سر به پیج خانوم های هنرپیشه یا مشهور یا زیبا بزنید! کامنت هارُ بخونید! و دقیقن بفهمید که ما ایرانی ها داریم کجا میریم!

میدونید!

ناامیدانه، به این نتیجه رسیدم که دیگه مردُم جامعه ی ما اصلاح نخواهند شد پس بهتره ما هم مثل خودشون گرگ بشیم تا بتونیم از پسشون بربیاییم!

یا فرار کنیم!...

من پوستم کلفت شده و از پس همه چی برمیام حتی کشتن یه کثافت!!

نظرات 4 + ارسال نظر
janan یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 04:56 http://labkhand-1-aroosak.blogfa.com

لیلی بانوی جان :*
از پیجت تووی اینستا رسیدم به اینجا..
منم مث خودت بلاگر بودم منتهی خیلی کوچولوتر از تو.. حدودا ۶ سال و تهش شد این صفحه سفیدی ک میبینی.. خب دلم نخواس ک اینستا کامنت بذارم و بگم عالیه و منم مث تو فکر میکنم و درسته و خوبی و خوشگلی و پرفکت و فلان و بهمان و این حرفای حال به هم زن کلیشه ای.
اما نشستم و پستاتو با عشق خوندم.. همه ی همشو.. چن شبه تا همین ساعتا میشینم میخونمت..
من ب خاموش خوندن ادما علاقه ی خاصی دارم! امشب بلاگتو خوندم و این پستت یه جوری بود واسم... منم کل عمرمو مجازی بودم.. از همون سالای بچگی ک یاهو مسنجر پلاس بودیم و نیمباز و بعدم ک بلاگفا و هزارجای دیگه و بعدم اینستا و .... بد ضربه هاییم خوردم از ادمای دنیای مجازی!!! اما نه به اندازه ی واقعیا... میدونی؟
یه عمری بلاگر بودم و حالم از این جمله ی مزخرف به هم میخوره ک تو خیلی شبیه منی! ولی یه جاهایی تو انگار خود من بودی ک مینوشتی... امم یه جاهایی بهت حسودی کردم.. یه جاهایی ازت یاد گرفتم.. یه جاهایی غش غش به اون فسقلی درونت خندیدم... و حتا!!! یه جاهایی دلم خواس بغلت کنم میون پستات..
امممم چقه سخده ادم بخواد این همه یکیو خونده باشه بعد یکجا بخواد احساسشو بگه! حالا من یک عدد جانان هسدم ک لیلی بخشی ـو میشه گف به خوبی میشناسه. اما شوما نه! اصن شاید از کنار کامنتم بگذری ساده! و من بهت حق میدهم بانو جان! ولی خب دل است دیگر! دلش خواست چن خط برات بنویسه! پرحرفم هست!
دلم کتابخونه ت رو یکجا میخواد! من حس خوبی دارم اینجا و تووی پیجت. باهات احساس غریبگی نکردم. کل ادمای دنیام بجز خونوادم ، از همین دنیای وبلاگ نویسی بودن... خیلی ساله دور ادمای واقعیمو خط کشیدم.. ب دلایل بیشمار. نمیخوام مقصرشون کنم شاید خودم باعثش یودم! به هر دلیلی ک بود و ه هر سختی ک بود خط کشیدم.. و در حد ه سلام و سالی به بار تبریک تولدشون! همون مجازیام ک میگم،،، اونام دیگ نیستن.. هرکی سرش یه جایی گرمه!
پیجت پر از انرژی مثبت ِ جان بود! خوشحالم ک هنوز هستن کسایی مث شما ک ادم بخواد واسه خوندشون تا این وخت شب بیدار بمونه و ۸ صب بره کلاس و چرت بزنه :ایکس
سخت نمیگیرم اگ میون چارصد و اندی فالور گم بشم! ه هرحال گفدم که! من روزانه هاتو خوندم و شما هیچی از من نمیدونی.. بخصوص وختی نیبینم اینجا نوشتی ک باید مراقب روابط تووو مجازی بود!
برات ارزوهای خوب میکنم

امدوارم حال خوب و انرژی خوبی ک داری تا همیشه بمونه.. پایدار باشی رفیق ِ جان :ایکس
مرسی ک بهم جون دادی!
با تچکر_ امضا مینا خانوم (جانان ِ اینستا)

عزیزم .. جانانم ...
با عشق خوندم کامنتت رُ و ذوق کردم از داشتنت
دنیای مجازی با تمام مجازی بودنش دل آدمُ گاهی گرم میکنه به خاطر بودن یکی مثل تو
هیچکس پشت هیچکس گم نمیشه تو تنها مینا جانانی عزیزم و ممنونم که منو میخونی
و در نهایت فکر میکنم همه مون مثل همیم

سارا چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 22:13 http://sara.changizi@yahoo.com

سلام لیلی عزیز چه کار خوبی کردی ساکت نموندن در مقابل تحقیر یعنی اوج قدرت گاهی دلم میخواد به اون بی ناموس های ی که وسط خیابون به ادم متلک میگن بلند داد بزنم و یه فحش بدتر بدم اما....

ممنون عزیزم. آرزو میکنم این بی ادبی ها از بین بره فقط همین!

maji چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 11:52 http://upinthesky.blog.ir

خدا به هممون رحم کنه.
تو دنیای مجازی
دور جنس مذکر که خط کشیدم..
تا حالا انتظار داشتم که از دخترا دروغ نشنوم تو این محیط...
که میبینم بازم نمیشه.. خودت باید هوشیار باشی فقط

من جدیدن به این نتیجه رسیدم که آدمهای دنیای مجازی کلن مال دنیای مجازی هستن زن و مرد هم نداره!

Sth_like_life چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 00:55

متاسفانه دیروز همچین اتفاقی واسه من توی اتوبوس افتاد و من سکوت کردم البته اون به من فحش نداد اما خیر سرش میخواس مخ بزنه اما من از ترس دیپورت شدن هیچی نگفتم و سکوت کردم اما دیشب که به شوهرم گفتم گفت اگه به پلیس خبر بدی تا آخر عمر بدبختش میکنن اصلا هم کاری ندارن که تو مقیم اینجایی یا اینترنشنالی پس خیالت راحت!
راستش امروز صبح دوباره از پشت شیشه اتوبوس نگاه هرزش رو دیدم اما دلم دیگه قرص شد که جامعه حمایتم میکنه!
فدات بشم خیلی سخته جامعه آدم رو حمایت نکنه که هیچ سنگم بندازه جلو پات! ولی خب مهم اینه خدای اون بالا سر مراقبته پس دلت گرمش باشه اون که هست هیشکی دیگه هم نبود نبود...

عزیزم... اتفاقتن شنیدم توی کشورهای دیگه خانم ها از حمایت بیشتری از نظر قانونی برخوردارن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.