لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

لیلی نوشته ها

روزنوشت ها، مزخرف نوشت ها، غرغرنوشت ها و نقل قول های یک دختر بچه ی سی و سه ساله!

لیلی نوشت

روزهای روز مرگی، روزهای تکرار و تکرار و تکرار، روزهای خالی از معجزه

حتی نوشتن ندارد روزهایم

اندوه ... ماه دوم پاییز ... آبان

دلم میخواست دختری متولد آبان داشتم و شاید نامش را آبان دخت می گذاشتم!

من محصور پشت میز سفیدی که شبیه تخت تیمارستان شده!

آبانم به جای ماه تولد دخترم شده ماه غرغرهای مداوم

مادری که بیمار است و تنی که رنجور!

خسته ام

گریه دارم

همه چیز آنقدر بد است که گفتنم نمی آید

و احمقانه اینکه هیچ چیز حاد و غیرقابل تغییر نیست فقط این منم که خسته شدم!

واژه ندارم کلمه ندارم حرف ندارم فقط گریه ... دارم!

بیا منو ببر نوازشم کن دلم آغوش بی دغدغه میخواد...